چه بی چراغ و به ناروا.... راه بر عبور علاقه می بندند .... بگو ... بگو به باد که ما .... با آفتاب زاده شدیم ... و با آفتاب طلوع خواهیم کرد.
.
.
.
اشتباه نکن گلم...
دلتنگ نیستم ...
نه ...
ولی می خواهم بگویم ...
تمام کوچه های این شهر ...
سرشار از عطر پاک تن توست ...
کوچه گل محمدی ...
خیابان رازقی ...
محله اقاقی ...
بن بست یاس و گذر یاسمن ...
اما...
هیچ کدامشان ...
نام تو نیست ...
نیست ...
کم نبودی ...
بیش هم نبودی ...
که خودت بودی ...
ماه مهربان ...
شاید ...
بهمین خاطر هست ...
هر جا که نیستی و هستم ...
یک بید مجنون به خاک می سپارم ...
تا خاطرم باشد ...
که عشق را ...
برای همگان می خواستی ....
نه برای خود....
برای همگان ...