راستش امروز داشتم با خودم فکر می کردم ...
به اتفاقاتی که توی این مدت کوتاه برام افتاد ...
همونهائی که زندگیمو زیر و رو کرد...
همونهائی که حتی خوابشو هم نمی دیدم یه روزی برای من پیش بیاد ...
همونهائی که اگه چند ماه قبل یکی بهم میگفت
فلانی : تا چند وقت دیگه این اتفاقها برای تو میافته
بهش خیره میشدم و یهو میزدم زیر خنده
اره ..امروز داشتم فکر میکردم ...
با خودم فکر می کردم بهتره از حالا
اسم یه سری آدم توی زندگیمو بزارم:
" غـــــــــریـــبـــه "
كه وقتی از پشت بهم خنجر میزنن...
وقتی بهم نامردی میکنن ..
وقتی همه زندگیمو به باد میدن ...
با خودم بگم:
بیخیال...
از غریبه ها که بیشتر از این انتظار نمیره...
غریبه ان دیگه ..
دوستت که نیستن ...
ادعای رفاقت و برادری هم که نداشتن ..
اصلا یه روزی همه چیزت که نبودن
اصلا تو که براشون کاری نکرده بودی
اصلا تو که عمر و جونی و سلامتی و مال و همه چیزتو که به پاشون نریخته بودی
اصلا تو که بخاطرشون تو روی عالم و آدم که وانستاده بودی
اصلا چشم بسته که بهشون اعتماد نکرده بودی
اصلا روی حرف و قول و عشق و مرامشون که حساب باز نکرده بودی
اصلا دل پاک و سادتو که بهشون نسپرده بودی ... ...
حالا بی خیال ...
غریبه ان دیگه ...
از غریبه ها هم که بیشتر از این انتظار نمی ره ....
ببخشید ...باید برم ...کار دارم ...
آخه امروز خودمو دیدم ...
نشناختمش ...
خیلی داغون شده ...
انگار سالها پیر شده...
باید ببرمش خونه ..
ببرمش اصلاح ...
ببرمش حموم ...
بعد خشکش کنم ...
لباساشو عوض کنم و موهاشو شونه کنم...
ببرمش تو رختخواب تا دراز بکشه…
یه لیوان قهوه براش درست کنم ...
یه سیگار براش روشن کنم و بزارم کنار لبش ...
بعدهمینطوری که بغض کرده و چشاشو به سقف دوخته و سکوت کرده ...
همینطوری کنارش اروم دراز بکشم و...
موهاشو با دستم نوازش کنم و آرومش کنم ...
دلداریش بدهم که زیاد فکر نکنه…
بگم :چی شده خودم ...؟
چی به سر خودت آوردی ...
دلتو سوزوندن ...؟
قلبتو شکوندن...؟
بهت بدی کردن ...؟
همه ولت کردن ...؟
بهت خیانت کردن ...؟
نامردی دیدی ...؟
درد داری ...؟
میدونم ...
ولی بیخیال خودم جان ...
نگران نباش ...
اینم میگذره…
بالاخره تموم میشه ...
خودم از حالا هواتو دارم ...
دیگه نمی زارم کسی اذیتت کنه ...
بعدش دستشو بگیرم توی دستم و اروم براش لالائی بخونم ...
باید هر طوری شده خودم را یه چند ساعتی بخوابونم
آخه " مـــن " خیلی خسته است....
همه میگن : چی میکشی ؟
میگم : " زجـــــــــر "
میگن : نه ... یعنی چی مصرف میکنی ؟
میگم : عمـــرمو ... زندگــــــــیمو ... جــــــــونیمو ... وجــــــــودمو ...
آقای دکتر ...
برای کسی که چشماش قرمز شده ...
صداش گرفته...
سرش سنگیه ...
و آب ریزش بینی داره ...
هی نسخه نپیچید لطفا....
شاید بغضی تو گلوش شکسته....
دلـــــــــــم را تهـدید کردم ...
بهـــانه ات را نگــــیرد....
وگــــــــــرنه میدهــــــــــــم ...
دوباره بســـــــــــوزانیش ....
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
حرف دل رسول واسه آقا ...
آقا جوون فدات بشم ...این روسیاهه اومده ...
روش نشد خودش بگه ...به چه بهونه اومده ...
اومده درد و غماش را بسپاره به کرمت ...
میدونه که دست خالی نمی ره از حرمت ...
ادامه اش بعدا...
اینجا ...یه گوشه از بهشت افتاده روز زمین ...واااای خدا جون ...دلم ...دلم ...
زائری بارانی ام آقا... به دادم می رسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها؛ به دادم می رسی؟
وقت مردن ...شمع دانی که به پروانه چه گفت ...؟؟؟؟؟؟
گفت : ای عاشق بیچاره ...فراموش شوی ...
سوخت پروانه ..ولی خوب جوابش را داد ...
گفت : طولی نکشد ...تو نیز خاموش شوی ...
دلم.....
تنهایی را دوست داره........
بی دعوت میاد...
بی منت می مونه.....
هیچ وقتم بی خبر نمیره...
کسی جز غم نمی گیرد سراغ خانه مارا
به زحمت جغد پیدا میکند کاشانه مارا
از این شادم که غم پیوسته می آید به بالینم
چه سازم گر که غم هم گم کند کاشانه ما را
هـــــر کــــی عاشـقم شد گفت :
" میـــــــمیرم بـرات "
ولـــــی من یکـــــــی را مـــــی خواســـتم که
" بمـــــــــونه بــــــرام "
.
.
.
هــــمه میـــگن : اسـم قــلب " دلــــــــه "
ولی اســــــم قـلب مـــــــن " تـــــــوئـــــی... "
.
.
.
امـــشب دوبــاره دلــــم بچـــه شــده
و جـــز به بـــودنت راضــــی نمـــی شه ...
حـــــالا این مـــوقـــع شـــبی
ازکـــــجا " تـــــــو " بیــــارم ؟؟؟؟
بعضی ها را دیدی وقتی عصبانی اند ...
وقتی دلشون از یه جائی دیگه پره ...
وقتی دنیا به کامشون نیست ...
وقتی کم میارن ...
دلشون میخواد یه چیزی را بشکنن ...
مثلا یه فنجون ...یه بشقاب ..یه لیوان ...
میگما ...
فقط خدا نکنه این طور مواقع دلتو بهشون سپرده باشی ...
بد جوری میشکنن ...بد جور...