آه که چقدر سخته ...
تنها باشی ...
دلتنگ باشی ...
پر از احساس باشی ...
ولی مرد باشی ....
این شب ها...
منم و قانون مرد بودن...
که باید بی صدا دفن کنم...
بغض های گلوگیرمو ...
این روزا...
هنوز نبودنتو...
به هوای دوباره داشتنت ...
ثانیه شماری میکنم ..
ساکتم ..
حرف نمیزنم. ..
نه که فکر کنی چیزی برای گفتن ندارم . . . نه!
فقط بدجور به این سکوت پیله کردم . . .
نه که ندونم چه بگم . . . نـــه !
این روزا من از همیشه پر ترم از حرفــ...
از همیشه بیشتر گفتنی دارم . . .
ولی من موندم و یه عـــــــالمه ناگفته هایِ ناشنیده ..
حرفاموجمع میکنم...
میذارمشون گوشه ی صندوقچه دلــــــم!
میذارمشون یه گوشه ی دل و اونا رو هر روز گردگیری میکنم و...
یادشون می اُفتم و...
خلاصه اونقدر نگهشون میدارم ...
تا بالاخره خودت یه روزی بیای ...
یه روز بیای و بگی برام حرف بزن ...
نگهشون میدارم تا وقتی برمیگردی...
اتاق دلم پر از دوست داشتنی های تو باشه...
پر از حرفهائی که همیشه با اشتیاق ازم میخواستی برات بگم ...
پراز همه درد دلهائی که فقط و فقط برای تو می گفتم ...
پر از زمزمه های عاشقونه ای که فقط برای تو می سرودم ...
نگهشون میدارم و منتظرت می مونم ...
فقط یه خواهشی دارم ...
تا هنوز نفسی میاد و میره برگرد ...
شاید ....
با تو نیستم ..
تو نخون ...
با خودم زمزمه میکنم ...
.
.
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام ...
فقط کمی ...
تو را کم آورده ام ...
یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟
واژه کم می آورم برای گفتن دوستت دارمها؟
حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند ...
با این همه واژه چه کنم؟
تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟
باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گردن باد بیاندازم ...
باید خوب باشم ...
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط کمی ...
بی حوصله ام ...
آسمان روی سرم سنگینی میکند ...
روزهایم کش آمده ...
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم ...
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم ...
این روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند...
ولی نمی بارند ...
چون ....
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
اما شبها..
وای از شبها ...
هوای آغوشت دیوانه ام میکند ...
موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند ...
تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند ...
کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم ...
لالایی ها پیشکش ...
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم ...
آه ...
و ...
آه ...
و بازهم آه ...
خسته شدم از این همه آه ...
شبها تمام آه ها در سینه منند ...
ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم ...
اما حیف که قول داده ام ...
من خوبم ....من آرامم......
فقط کمی دلواپسم ...
کاش قول گرفته بودم از تو ...
برای کسی از ته دل نخندی ...
می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود ...
حال و روزش شود این...
تو که نمی مانی برایش...
آنوقت مثل من باید ...
آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد
بیچاره....
دیگه برام مهم
نیست
که عمرم
کــــوتاه باشه
یا بلــــند ...
مهم ...
نفس هاییه...
اگرچه ...
این روزها...
سهم من از
عمرم ...
همون نفس
های ِ بلندیه
که نشون از عمر کوتاه با تو بودن داره..
راسستش...
روزهای سختی رو میگذرونم...
وقتی که نیستی همه چیز تنگ میشه...
نفسم...
دنیام...
دلم. . .
ممنون از رویات...
که توی این شبهای دلتنگی...
تنهام نمی زاره ...
ولی بازم ...
دلم ميخواد...
شب باشه..
" مـــن " باشم و " تــــو " ...
به خيالم تو خواب باشي ...
آروم ببوسمت...
دوسِـت دارم ...
نميتونم بگم ...
عاشقانه...
کنار گوشت نجوا كنم...
از عشقم سر كيف بشي ...
اما ...
و به خيالم خواب باشي... !
حقیقتش ...
من میخواستم یه " تـــو "
داشته باشم..
که هر وقت مثل الان...
دلم از دنیا گرفت...
بگم :
بی خیال...
خوبه که : " تـــو " هستی ...
دلم گرفته و هیج جوری هم باز نمیشه ...
من الان فقط " تـــو " را میخوام ...
میگن :
غروب جمعه دلگیر نیست ...
ولی من میگم ...
فقط کافیه دلت گیر باشه ...
اونوقت ....
کجـــــــــائـــــــــــی عشـــــــــــق مـــــــــن ...
دلــــــــــــــم بــــــــــرات تنــــــــــگ شــــده...
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ...
زغم " هستی " چه به دل دارم...
امشب حال مرا تو نمیدانی...
از چشمم غم دل تو نمیخوانی...
خدایا ...دارن اذون میگن ....
فکر کنم ...آرزوهام غروب کردن ....
آره ...
این اذون غروب آرزوهامه ...
آی خـــــــــــدا ...
دلگیرم ازت ....
چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین
کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین
ای غصه مرا دار زدی... خسته نباشی
آتش به شب تار زدی .... خسته نباشی
ای غصه دمت گرم که در لحظه ی شادی
با رگ رگ من تار زدی... خسته نباشی
میگویند فراموشت کنم...
میگویند کمتر دوستت داشته باشم....
می بینی ...؟؟!!
همه فهمیدند...
عشق من به تو " بیــــــــــنهایت " است .....
میگویند فراموشت کنم...
میگویند تمام خاطراتت را از ذهنم پاک کنم...
می گویند بروم سراغ زندگی ام ...
چقدر ساده اند ...
مگر نمی دانند تمام زندگیم " تـــو "هستی ....
میگویند فراموشت کنم ....
مگر میشود به یک نفر گفت : نفس کشیدن را فراموش کن ...
مگر می شود به باران گفت :خیس نباش ...
مگر می شود به خورشید گفت : نتاب...
مگر میشود به گل گفت : زیبا نباش...
مگر میشود به بهار گفت : شکوفه نده...
مگر میشود به شب گفت: سیاه نباش...
مگر میشود به غم گفت : شاد باش...
مگر میشود به رودخانه گفت: جاری نباش...
مگر میشود ....
مگر میشود ...
فکر اینکه دردهایم را بنویسم و تودیگر نخوانی دارد.... مرا از پای در می آورد...
فکر اینکه دیگر صدایت را نشنوم.... داغونم میکند...
فکر اینکه دیگر صورت ماهت را نبینم.... نفسم را بند می آورد...
فکر اینکه شبها با شب بخیر تو نخوابم و صبح ها با صبح بخیر تو بیدار نشوم.... جانم را میگیرد...
فکر اینکه لحظه ای از تو بی خبر بمانم ...نفسهایم را به شماره می اندازد ...
آخر مگر نمی دانند :" تــــو" همه دنیای منی ...
به آنهائی که معنی عشق را نمی فهمند بگو :
من بی تو میمیرم ...
من بی تو حتی نفس کشیدن را فراموش می کنم ...
ضربان قلبم با هر تپش ...نام تو را فریاد می زند ...
روزی خواهم آمد و تو را با خود خواهم برد ...
پس منتظربمان ...
آن روز دور نیست ...
" واگویه های رسول "
نـه اینکــه زانــو زده بـاشـم ...
" دلتنگــــی ات "
سنگین است...
همیـــــــــــن !
گـــــــــاهــــــــــــی وقتــــــــــــــها
دادن یه شانـــــــــــــــــس دوباره
به بعضـــــــــــــــــی ها
مثــــــــــــــل دادن
یه گلـــــــــــوله اضافـــــــــــــــه است
به اونـــــــــــــــــی که
اولـــــــــــــــــین بار
نتونست تــــــــــــــــو رو
خـــــــــــــوب هــــــــــــــــــدف بگـــــــــــــــــــــیره ...
بـــــــــر قــــــــــــــلبـــــ و تـــــــــــن و روح . . .
بــــه زان کــــــه زنــــــد دوســــــــــت
زخمـــــــــــــــــــی و زبــــــــــــــانـــــــــــی. . .
من خیلی به قلمم وابسته ام...
ولی این روزا چشمان قلم من دارن از گریه می سوزن...
چقدر حرفهای نگفته مونده...
توی گلویش...
آهای ....
من " آرامش " میخوام ....همین ...
ط§ط¯ط§ظ…ظ‡ ظ†ظˆط´طھظ‡