این روزها " بی " در من غوغا می کند !
بی کس ، بی مار ، بی زار ، بی چاره ، بی تاب ، بی دار ، بی یار ، بی دل ، بی ریخت ، بی صدا ،
بی جان ، بی نوا ، بی حس ، بی عقل ، بی کلام ، بی جواب ، بی هدف ، بی همزبان ...
بی تـــــو ، بی تــــــــو ، بی تــــــــــــو ...
چقَـــدر دلــَـــــم می خواهد
نامه بنویسم ...
کاغذ و پاکت هم هست ...
و یک عالمه حرف ...
کاش ... کسی ... جایی ...
منتظرم بود....
روزي ياد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست كجايي !
اما سلام و آرزوي من براي خوشبختي تو ،
تو را در بر خواهد گرفت و احساس خواهي كرد اندكي شاد تر ...
و اندكي خوشبخت تري...
و نخواهي دانست كه ... چرا...!
.
.
.
دیگر چیزی نمانده ... طاقت من ... یک کبریت بکشم ، تمام می شود ... "
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند...
هرچه میکنم
چهار قدم بيايم
تا به دستهات برسم
زانوهام خم می شود ....
نه اینکه فکر کنی خستهام ،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم...
نه ...
تا آخرش همین است
نگاهت...
به لرزهام میاندازد ...
قربان وفاتم ....
به وفاتم ....نظری کن ...
تا بوت ...
مگر بشنوم از ...
رخنه تابوت .....
حتی اگر نباشی ...
می آفرینمت ...
چونان که التهاب بیابان ...
سراب را....
کاش می شد که تو را جای دهم در دل خویش ....
تا حفاظت کنم از دار و ندارم ای دوست...
کاش میشد که برای سفر از دغدغهها...
فقط از عشق تو مایه بگذارم ای دوست...
همه گویند که تو برکت دریائی و من ...
موجهای خشنت را صله دارم ای دوست...
دوست دارم که همان قلّة دوری باشی...
که به سویش همه شب راهسپارم ای دوست...
دوست دارم که تو را دوست بدارم، ای دوست...
دوست دارم که فقط با تو ببارم، ای دوست...
دوست دارم که اگر شرک نباشد بر مهر ...
همه شب عاشقیام را بگُزارم ای دوست...
دوستان..
سلام ...
از دعا برای بیماران فراموش نشود ...
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم ...
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
در مکتب ما رسم فراموشی نیست...
در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست...
مهر تو اگر به هستی ما افتاد...
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست.
ممنونم....
کودک درون :
خدا جون سلام ..منم ...می دونم صدامو می شنوی ...اومدم پیشت گلایه کنم ..اهل گلایه نبودم ...ولی شدم ..خدا جون ..اومدم قلبی را که بهم دادی بهت پس بدم ...من این قلب را نمی خوام ..میشه اینو بگیری و جاش یه تیکه سنگ خارا بدی بزارم تو سینم ...آخه این روزها این قلب به درد کسی نمی خوره ...خریداری نداره ...هر کی از راه می رسه یه خنجر میزنه توش و...شرمندتم ..شرمندم که خوب نگهش نداشتم ..شرمندم که تیکه تیکه شده ..که هزار بار شکسته ...که خرد شده ..شرمندتم که دیگه نمی شه اسمشو قلب گذاشت ...دیگه حتی رنگشم قرمز نیست ..نگاه کن ..از بس زخم خورده کبود کبود شده ...شرمنده...ولی میشه پس بگیریش ...
دیگه به درد هیچکی نمی خوره ...میشه پس بگیریش ..
خداجون ..اومدم بگم خستم ...خیلی خستم ..خودت میدونی چرا...اومدم بگم میخوام استعفا بدم ...دیگه بریدم ..بسمه دیگه ...به تاوان کدوم گناه منو فرستادی جهنم ...مگه چکار کردم ...اره ..تو راست میگی ..همیشه همه را دوست داشتم ..به هیچکی بدی نکردم ...با همه صادق بودم ...همه کارهائی را که گفتی را انجام دادم ...آخه گناه از این سنگینتر ...؟راست می گی ..من گناهکارم ...ولی دیگه بسمه ..خدا جونم ..مگه نگفتی وقتی غروب پنجشنبه میشه ...فرشته هاتو می فرستی رو زمین و میگی ببینید بنده هام چی می خوان ؟ حاجتشون را روا کنید...خوب منم اومدم ...یالا به قولت وفا کن ...همین امشب ..حاجتمو که میدونی ...زیاد منتظرم نزار ..من دیگه طاقت ندارم ...
مرغ صیادم به دام عشق تو افتاده ام ...
یا بکش ...یادانه ده ...یا از قفس آزاد کن .
تمام دلتنگـــی هایم
را جمع کرده ام
زیر بغل زده ام
و منتظــرم
تو بیایـــی...!!!
چیز بدی نیست جنگ با تو .......
شکست می خورم....
تا اِشغالم کنی...!!!!
مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
تـــو بــی مـَـن
چــِـه خــواهــی كــــرد؟
اصـــلا"
يــــادت هَستـــ
كــِــه نيستــَـمــ ...؟!!
تو دنيايت پر از "من" هاست...
و من دنيايم در "تو " خلاصه ميشود...!
و بعد...
اسم "هر دويمان"را ...
عاشق...
ميگذارند...!
.
.
.
نگران نباش ...
حال دلم خوب است !
آرام ...
گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک می سپارد ..
.
.
.
.
شبــــ را دوسـتــــ دارمـــــ ... !
چــرا کـهــ در تـاریـکیـــــ ..
چــهـرهــ هــا مشخصــــ نیستــــ !!
و هــر لحظهـــ ..
ایـنـــ امیــــد ..
در درونمــــ ریشهــ مـیزنـــد ...
کهـــ آمــده اے ..
ولیـــ مـنــــ نــدیــده امــــ....!!
.
.
.
نمیـــدانم چــرا چــشـمـانـم
گاهــیــــ
بــی اخــتـیـار خـیـس مـیـشــونـد،
مـیــگویــنــد حـسـاســیـت فـصــلیـــ اســت...
آرے مــن بــه فــصــل فــصـــل ایــنـــ دنیاے
بی تـــــــو
حــســاســمــــ....
.
.
.
.
می خواهم ســرم را از تـــه بتراشم ..
شـايد...
خـاطرات دسـتانتو ...
از ياد گيســـوانم بـــرود...!!
.
.
.
بعضيـــــ وقتـــــ ها چیزی می نویسیـــــ
فقطـ برای یکـــ نفـــــر...
اما دلـتــــ می گیرد...
وقتیـــــ یادتـــــ می افتد کهـــ
هـرکسـیــــ ممکنـــــ استـــــ بخوانــد
جز آن یـکـــــ نـفـــــر...........
.
.
.
.
کـــجا ایــستــ ـ ـاده ای؟
چــ ـ ـگونــه اسـ ـ ــت بـ ـــاد از هـــر جــهتـ ــی
کـ ـــه مــیوزد عــطـ ــر تـ ـ ــو را بــ ـ ـا خــ ـ ـود دارد؟ ...
.
.
.
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گیرد...!
گاهے دلمـ دو کلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!
نه به شکل ِ دوستت دارم
و یا نه بــ ِ شکل ِ بے تو مے میرمـــ...!
ساده ، شاید ...
مثل دلتنگ نباش... فردا روز دیگر ے ست !!