هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند...
هرچه میکنم
چهار قدم بيايم
تا به دستهات برسم
زانوهام خم می شود ....
نه اینکه فکر کنی خستهام ،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم...
نه ...
تا آخرش همین است
نگاهت...
به لرزهام میاندازد ...