کسی با وجودش
مرا انتهای دشت احساس برد...
کسی با نگاهش
مرا تا درندشت دریای عشق برد...
مرا بازگردان
مرا ای به پایان رسانیده...
آغاز گردان...
رسول دوست دارم
ببین با کدام آیه می آرمت...
غـزل مـهربانتر شده مـهربان...
.
.
.
به جان خودت دوست میدارمت...
خدا را چه دیدی؟
شاید یه روز ، توی یه کافه ی دنج و خلوت
این کلمه ها و نوشته هام...
صوت شدن برای گوش های تو...
که روی صندلی ...
رو به روی من نشستی و
واسه یه بار هم که شده
چای تو سرد شده
بس که خیره ماندی به من...
من تنها نیستم ...اشکهایم را دارم ...
اشکهايي که از غم تو بر گونه هايم جاري است..
من تنها نيستم,
گفتی دوستم داری... به اندازه ی قطرات بارون که به صورتت میریزه...